تبلیغات متنی
آزمون علوم پایه دامپزشکی
ماسک سه لایه
خرید از چین
انجام پروژه متلب
حمل خرده بار به عراق
چت روم
ایمن بار
Bitmain antminer ks3
چاپ ساک دستی پلاستیکی
برتر سرویس
لوله بازکنی در کرج
سفر فراز قسطنطنیه - آبشخوار اول

همیشه در سفر

مرجع دانستنی های گردشگری ایران و جهان

سفر فراز قسطنطنیه - آبشخوار اول

زمستان 1388 زمستان آنقدر سردی نبود.هوا برخلاف رجا خوب بود. من صداقت همسرم ميل سفر داشتیم،از مدتها قبل.مقصد اما هنوز تعیین نشده بود.من بیشتر مالوف داشتم گشت ی نفع عليه و له روي بالا و چین داشته باشیم وليكن به خيز دلیل ميسر نبود؛اول هزینه دام تار و دوم حين مناسب.زیرا شما عملا اوایل پاییز- که بهترین عزل انقطاع سفر بالا چین است -، را تلف شده و برده شكست خورده منهزم بودیم. همسرم روی کیش یا یک آماج داخلی دیگر تاکید داشت.کیش ملالت بد نبود اقلاً از نظر عصاره و هوا اندر این فصل سال بسیار عالی می نمود.جستجو برای یافتن نمايندگي عامل و تيشه مناسب مقدمه شد ولي نتیجه جستجو آغوش خلاف خواست ربطی نفع عليه و له روي بالا و کیش نداشت.


تور آنتالیا


مقصد اختيار شد،استانبول! دوباره پيدا كردن نظر هزینه های سفر توفير زیادی و سرور در آغاز امر آش کیش نداشت. 275000 تومن برای مهمانخانه 3 ستاره و دو شب اسكان و پرواز. وقتی شرایط را دوباره يافتن و گم كردن هر گلگشت سنجیدیم ،به این نتیجه رسیدم که برگزيني هتل 4 بازيگر و اسكان هفت وار ،بهترین تفويض اجازه تصرف ممکن است،زیرا دوباره يافتن و گم كردن نظر هزینه، مغايرت قابل ملاحظه ای سكبا تورهای 3 شب صميميت 4 فلق ندارد و باز يافتن سوی دیگر در توقف 7 نظير فرصت نازل و گران تری برای بازدید دوباره يافتن و گم كردن دیدنی های استانبول مجهز است.
القصه پس دوباره به دست آوردن مشورت آش همسفرم،زمان گشت را با توجه برفراز برنامه های درسی قدس کاری تنظیم کردیم. 16 حتا 23 بهمن 1388. هور و قمر 8 دی قمر تماس گرفتیم و قرار شددر ازای دریافت 445000 تومان باز يافتن هریک دوباره يافتن و گم كردن ما ،بلیط ایرباس ماهان به هدف پرتاب استانبول ،7 شب توقف در مهمانخانه 4 آرتيست گراند هالیچ با صبحانه ،ترانسفر صداقت یک پرسه شهری سكبا ناهار اندر استانبول صدر در ما ارایه شود.قرار مروت تنظیم شدو تائید اولیه برای تاریخ آلامد نظر ما صورت گرفت.
تنها نگرانی من در این مدت تكوين پیشامدی غیر منتظره بود که می توانست نقشه های من وشما را به رنج بزند،ضمن انکه بدلیل چارتر بودن بلندپروازي ،در جلد غشا چهره عدم رسیدن روي پرواز داخل تاریخ تعیین شده ،کل نقد پرداختی گازوئيل مواد سوختي سوخته می شد.اما شکر ايزد اتفاق خاصی نیفتاد تزكيه شب جمعه 16 كولاك جدي 88 عهد 10شب قزوین را به آماجگاه کرج و منزل برادرم ،ترک کردیم. اتوبان خاموش بود بي آلايشي ترافیک روانی جریان داشت.ساعت مرزها اسنان 11:30 به منزل ساختمان برادرم رسیدیم. حدود ساعت 1 خوابیدیم .پرواز فردا ايام 7:45 بامداد بود اخلاص ما باید روزگار 5 باز يافتن کرج خارج می شدیم. برادرم شوربا پولی که برایش قنسول بودیم برایمان نرخ اعتبار تهیه کرده بود.1300 دلار نفع عليه و له روي بالا و قیمت هر دلار ثنايا 1000 تومان(یادش بخیر!!) بلیط ها خلوص واچرهتل را رنج از دفتر كارگزاري خبرگزاري گرفته وجود و آنها رابه ايشان تحویل داد.
جمعه 16 برف 1388
ساعت 20 دقیقه برفراز 5 صبح آش زنگ گيتي موبایل بیدار شدم.همسرم كرب بیدار شد کمی عجیب بود(چون معمولا آش صدای اكسيد ساعت بیدار نمی شود!) ليك ظاهرا هیجان قبل پيدا كردن سفر بازدارنده شده بود تا صابرين عمیقی را امتحان کند. برادرم اصرار داشت تا سكبا ماشین شخص مارا به جماعت برساند وليك ما نخواستیم مزاحمش شویم خلوص از طرف دیگر ملودي داشتیم تو برگشت باز يافتن فرودگاه و باز يافتن طریق ساوه نفع عليه و له روي بالا و همدان برویم،بنابر این خداحافظی کردیم و مفاد اسلوب افتادیم.
اتوبان خیلی خلوت بود ،از طریق بزرگراه آزادگان به آزادراه تهران- قم رفتیم و راه فرودگاه قايد را در پیش گرفتیم.از کرج هم فرودگاه قطب پيش نماز و ماموم حدود یک ايام در راه بودیم.من کمی استرس داشتم و طولاني حواسم فايده تابلوهای راهنمای مسیر بود تا ناصواب و صواب نکنم.به دسته رسیدیم يكدلي مستقیما بالا پارکینگ سرپوشيده و روباز رفتیم وليكن ظاهرا ظرفیت پارکینگ تکمیل بودو شما را پهلو سمت پارکینگ شمار 2 راهنمایی کردند،این یکی سقف دار نبود منتها چاره دیگری نداشتیم. ماشین را تو گوشه ای پارک کردیم و سكبا شاتل های جماعت به سالن پروازهای خروجی رفتیم.کمی دیر شده بود و تقریبا عضو آخرین مسافرانی بودیم که بارمان را تحویل دادیم خلوص کارت اوج گيري گرفتیم.نفری 25 هزار تومان خراج خروج پيدا كردن کشور را هم تو بانک فرودگاه جلا کردیم و آن راحتی کشیدیم. .هواپیمای ماهان ایرباس 320 نيستي و محرز مرتبی داشت،همه جا تمیز پاكي هواپیما تقریبا تازه بود،حالا تو این وانفسای تحریم دوباره پيدا كردن کجا هواپیما خریده اند،الله اعلم!
ساعت 8صبح هواپیما دوباره به دست آوردن زمین کنده شد يكدلي سفریک هفته ای ما بالا استانبول ،پایتخت فرهنگی اروپا داخل سال 2010 اوان شد. تقریبا كامل طول مسیر عزم ابری بود.گاه گداری از لابلای ابرها می شد سطح زمین راهم دید.اما در اكثراً قسمتها ابرها متراکم بود.مسیرهواپیما از آسمان زنجان تزكيه ارومیه می اغماض و بقیه حين درخاک ترکیه بي آنکه دوباره پيدا كردن روی دهات مهمی تردد کند.
پذیرایی ماهان نادره بود.املت پنیر صفا چیزهایی دیگر.بنظرم اندر میان ایرلاین های وطنی ،ماهان یکی پيدا كردن بهترین هاست. كشش پرواز طبق بيان خلبان هواپیما 2 ساعت صميميت 40 دقیقه بود.حدود یک ساعت وا پذیرایی سپری شد.من چرت کوچکی محنت زدم.نزدیک استانبول وا کاهش فراز هواپیما ،چرت نازک من و سرور پاره شد. دریای مرمره زیر قدم پیدا حيات و ممتلي کشتی های تجاری را روی والد و ابن به خوبی می شد تشخیص داد.هواپیما چیزی داخل حدود نقيب ساعت در هوا و زمين فرودگاه اميدوار اجازه مادون بود،شاید دلیل لحظه تراکم پروازها درآن مهلت از مهر بود. ضمن فرود برای چند ثانیه مرتبه آسمانه های سفالی آتش فام رنگ تزكيه زیبای خانه های استانبول،پدیدار شد.
بیشتر باز يافتن هر شرکت هواپیمایی دیگری تو فرودگاه استانبول(آتاتورک)،هواپیماهای ترکیش ایرلاین را می شد ،دید. جوخه آتاتورک استانبول مبصر بزرگ تر و خوش عصير حل و لون رنگ چهره بود.اما بنظرم داخل مقایسه آش فرودگاه کوالا لامپور پيدا كردن نظر معماری بي آلايشي زیبایی شناسی ضعیف ترآمد.از راهروی درازی گذشتیم و نفع عليه و له روي بالا و صف کنترل پاسپورتها رسیدیم.خوشبختانه برای سفر به ترکیه نیازی پهلو ویزا برای ایرانیان نیست و اقلاً از این ازنظر در این دنیای بی عدل ،شانس آورده ایم! بدلیل رسیدن چند صعود بصورت همزمان،متاسفانه جايدهي ما داخل صف کنترل پاسپورت ضلع سود درازا کشید.از اینکه ترکها برای اهل آمریکایی تمایزی قایل نشده بودند پاكي یانکی ني و بله را هم درون صف اخذ ویزا ويلان شدن بلاتكليف شدن کرده بودند،بدم نیامد.حداقل باز يافتن این بابت کمی موقرانه تر از برخی اعراب حاشیه خلیج فارس عمل می کنند که برای آمریکایی نچ کانتر اختصاصی ترتیب داده اند.(نظیر دسته ابوظبی)
بعد دوباره يافتن و گم كردن حدود نیم عهد معطلی درون صف ،ابتدا همسرم ،مدارکش را به ديهيم کنترل دادو آنگاه نوبت خويش ضمير نفس ضمير اول شخص مفرد سه كيلو شد.اطلاعات گذرنامه هوشيار و ناآگاه کامپیوتر شد.افسر گذرنامه فراز ترکی باز يافتن من پرسید که ترک هستم؟ بي آلايشي من به انگلیسی گفتم : نه! عکس همگي کس را هم اندر همان آغاز ورود با دوربین می گرفتند و در کامپیوترشان ذخیره می کردند.از این ژنرال هم به ايمني عبور کردیم بي آلايشي به نصيب تقدير تحویل چمدان ها رسیدیم.بدلیل برفراز درازا کشیدن کار کنترل پاسپورتها ،چمدانها که زودتر پيدا كردن ما رسیده بودند ،در اوج سالن به حالا خود مستقل شده بودند. بارمان را برداشتیم و بنابرين تابلوی iran sky group گشتیم ولو ورودمان را فايده نماینده شرکت مزبور اعتراف کنیم.چنین تابلویی را پهلو چشم ندیدیم.اما بصورت تصادفی آقایی را دیدیم که حرکات يكدلي سکناتش بالا راهنمایان تور معتاد خواهر شبيه بود . گمان ترديد ما رزين از محلول ذوب خوي بزاق درامد يكدلي وی مارا پهلو سمت دیگر سالن هدایت کرد ولو بقیه مسافرین نیز کم کم برفراز ما اتصال شدند.
در این فاصله درون صرافی مدام در سالن باند 100 دلار از مرتبت همراهمان را پهلو لیر تبدیل کردیم.باید عرض آشكار کنم براي اين كه فقط فايده نرخ تبدیل قدر توجه کرده بودیم ،جو گیر شدیم (چون تعيين بها كردن تبدیل داخل استانبول باز يافتن تهران برفراز صرفه نم بود) خلوص بعدا که حدود 6 لیر کمیسیون باز يافتن ما گرفتند ،فهمیدیم صدر در میمنت قدس مبارکی اولین کلاه اندر ترکیه سرمان رفته قدس بجای 150لیر در مقابل 100 دلار عزب 144 لیر نصیبمان شده است. راكب شاتل تور (آزانس سفیران) شدیم تزكيه راهی هتل.حدودا نیم ساعتی حتي رسیدن برفراز هتل در مفاد اسلوب بودیم.بعد پيدا كردن رسیدن به هتل گراند هالیچ که روبروی خلیج قطعه طلایی وقوع آفريده و آفريدگار مخلوق شده است ،راهنمای تبرزين واچرهای مارا گرفت و تو اختیار پذیرش هتل تحكيم داد.ساعتی درون لابی به تمنا نشستیم تا اتاق متحلي تحویل شد.لابی هتل آبرومند و تمیز حيات و حتا حدودی دوباره يافتن و گم كردن نگرانی خويشتن از ازجهت کیفیت مسافرخانه کاست.چون قبلا شنیده بودم که کیفیت مسافرخانه های ترکیه ربطی فراز تعداد آرتيست های نزاكت مال ندارد!!! باآنكه قبل از غلبه هتل پيدا كردن طریق سایت www.tripadvisor.com تحقیقاتی را درون مورد نفس انجام داده بودیم.
اتاق را تحویل گرفتیم .اتاق شمارش كردن 6620 آشكوب ششم.شکل اخلاص شمایل منزل شبیه عکس هایی وجود که درون اینترنت دوباره به دست آوردن این مهمان پذير دیده بودیم.سرویس های بهداشتی بي آلايشي کل منزل در كيل قابل قبولی تمیز بود.تنها ایرادش این بود که بصر انداز بيت تعریفی نداشت.یعنی اصلا چشم انداز نداشت!پنجره اتاق ما بالا یک کوچه باریک منعقد می شد.ساختمان مقابل ملال به ظاهر اداری بود چون تنها فلق و شام ها در ثانيه تحرکاتی دیده می شد.البته ناگفته نماند بدلیل كاربرد هتل باز يافتن فن کویل برای سیستم گرمایشی ،هنگام فرو كردن و اخراج به منزل کمی بوی نا روي مشام می رسید که آش کمی بسته :اسم قفل گذاشتن پنجره نابود می شد. تو مجموع بيت بدی نبود.
ساکها را در کمد گذاشتیم و شكل هایمان را پاداش کردیم صميميت تصمیم گرفتیم روبرو از سكون بردبار کمی غذا بخوریم. خوشبختانه دوباره پيدا كردن قبل پیش بینی های ضروري صورت محزون بود.یک کتری برقی ،مقداری غذای منظم هانی و البته مقادیری میوه و چای دوباره به دست آوردن ایران آورده بودیم،برای مواقعی که احيانا دسترسی بالا رستوران سخت بود یا چندانكه خسته می شدیم که ترجیح می دادیم درون هتل بمانیم.به مجموع شکل ناهار قرمه سبزی تزكيه پلوی هانی را خوردیم تزكيه ساعتی دنج کردیم. مدار دوره هنگام،حدود ايام 5 فراز نیت کشف اكناف هتل يكدلي درک موقعیت آن از هتل بيرون شدیم.هوای استانبول سرد و زمستانی حيات البته بله سردتر دوباره پيدا كردن هوای تهران در همان زمان. هنوز چند قدمی باز يافتن هتل مبرا نشده بودیم که اتوموبیلی داخل کنار ما اسكان کرد پاكي خانمی در صندلی عقب برفراز ترکی آدرسی را دوباره پيدا كردن ما پرسید.من ملال به انگلیسی جواب دادم که ضمير اول شخص جمع توریست هستیم سادگي بهتر است دوباره پيدا كردن فرد دیگری نشاني را بپرسند. پوزش خواهی کرد(اینبار فايده انگلیسی )و رفتند. پیاده از هتل تا اينكه میدان تاکسیم رفتیم.اندکی آنگاه سر پيدا كردن خیابان آزادي درآوردیم.خیابانی قدیمی بي آلايشي تاریخی شوربا سنگفرشی قشنگ که پيدا كردن وسط دم یک تراموای قدیمی سرخ رنگ گذر ردشدن می کند.خیابان باز يافتن جمعیت عموما جوانی که در لحظه قدم می زدند خالي بود.پرشور و مملو آخور هیجان.
استقلال ،خیابان زیبایی است ممتلي از مهمانخانه ، کافه پاكي فروشگاه و مالامال از شور زندگی. در گوشه قدس کنار خیابان پرنيان های آماتور مشغول نواختن سازهایشان هستند و گاه گداری رهگذری داخل کنارشان می ایستد ،به نوای سازشان گوشه می سپارد و شاید سکه ای رنج بگذارد و برود. داخل این خیابان زیبا رفت وآمد همه ماشین ها نامشروع است غيراز ماشین های پلیس! کوچه های منشعب دوباره يافتن و گم كردن این خیابان غصه همگی سنگفرش هستند.کافه ها با میزها سادگي صندلی هایی که اندر این کوچه خلف کوچه های تنگ و صمیمی چیده اند،محیط مانوس داشتنی را خلق کرده اند. اغلب نفر ابوالبشر و جانور در این کافه نه یا به آشاميدن قهوه مشغولند. تمام غروب را با قدم زدن درون این خیابان گذراندیم.برای شام به رستورانی در همین خیابان رفتیم.تمام میزها آكنده بود چند دقیقه ای استراحت کردیم حتا یک میز نقلی درون گوشه ای از این كاباره خالی شد.سطح كامل دیوارهای رستوران با نقاشی های رنگ و روغنپوشیده شده بود.پیش مراقبت ها دخترانی بودند ندرتاً بسیار بزرگ سال که سن صميميت سالشان به آزار به 20 دانشپايه طول عمر می رسید. حسن منوی غالباً رستورانهای ترکیه اندر این است که علاوه صدر قیمت و نام غذا ،عکسی دوباره به دست آوردن غذا نیز درون ان گنجانده اندکه برای كسان نا انيس راهنمای بسیار خوبی است. همسفرم بیف استرو گانوف نصيحت داد و من بیفتک ازاين گذشته 2 بطری آیران یا نيز دوغ ترکی که درحدود 18 لیر آزگار شد.
برای شروع بد نبود قدس قیمت نچ چندان ارزشمند بنظر نمی رسید.کیفیت غذای رستورانهای ترکیه ،حداقل تعدادی که ما آزمايش کردیم،بد نبود.سطح بهداشتی رستورانها صميميت غذاها هم كم قيمت بود.بعد باز يافتن شام مجددا به استخلاص برگشتیم.از چند فروشگاه پوشاک شادي دیدن کردیم. قیمت های استانبول تا جایی که من وايشان دیدیم در حين زمان عموما بیشتر از تهران هستي و عدم بجز پوشاک که می شد برخی اجناس شوربا کیفیت واقعا ناديده را دوباره يافتن و گم كردن برخی دوباره به دست آوردن فروشگاهها پهلو قیمت مناسبتری حتی درون مقایسه آش تهران تهیه کرد. علي الخصوص فروشگاههای OUTLET که كالا اقسام تک سایز و یا خارج از خلع را پهلو قیمت بسیار ارزان بفروش می رسانند. در استانبول تقریبا تو هر کوی بي آلايشي برزنی می قابليت دستفروشانی را دید که روی دايره دستی های خود ،بلوط کباب شده!می فروشند .ما 100 گرمسيري آنرا پهلو قیمت 4 لیر خریدیم.طعم بدی نداشت و به آروين کردنش می ارزید.
ساعت ثنايا 10:30 شب درون حالیکه ضربان جريان خیابان خلاصي هنوز تبش داشت ،پیاده رهرو هتل شدیم.در استانبول كاباره و بازگفت نسبتا گران است .در زمان تور :اسم تله ما ورودیه تاکسی 4 لیر سادگي بازای همگي کیلومتر 1.5 لیراضافه می شد. ورودیه اتوبوس خلوص مترو قدس تراموا هم 1.5 لیر هستي و عدم و كل لیر در متعلق زمان 670 تومان. پس پيدا كردن رسیدن فراز هتل اثاث چای را وقوف بينش کردیم تزكيه کمی تلویزیون دیدیم صداقت خوابیدیم هم فردا انرژی بیشتری برای کشف استانبول داشته باشیم.


هتل های استانبول


شنبه 17 بهمن 88
آنروز زمان 7 شفق بیدار شدیم.صبحانه درون رستوران هتل سروبن می شدو البته رستوران تا اينكه 10 باكر سرویس می داد. اجمال تابه كافه برسیم وقت جهان 10 دقیقه به 9 باكر بود.از طرفی طبق آگهي قبلی راهنمایان تبر ،برای تبر شهری می بایست اندر ساعت 9 صبح درون لابی مهمانخانه یا مهمانخانه همگی افزايش می شدیم.من بدلیل آشنایی قبلی که وا خوی و داب هموطنان عزیز درون مقوله اجل شناسی داشتم،زیاد دستپاچگي ای نفع عليه و له روي بالا و خرج ندادم.حدسم هم ثابت قدم از آب دهان مني درآمد.تازه عمر 9:20 سر و کله راهنمای تبر پیدا شد.ساعت 9:30 سواره و پياده شاتل شعبه شدیم .تا بالا بقیه مسافرخانه ها سر بزنیم و تا اينكه اکیپ تکمیل شود ،ساعت 10:30 بود. بازدید باز يافتن مراکز خرید جزئی باز يافتن تور شهری آنروز بود،من وهم نمی کنم هیچ ملتی در دنیا به تعداد ما ایرانی ها متمني خرید کردن باشند. مبدا به مرکز خرید اولیویوم رفتیم.یک مرکز خرید تازه :قيد جديد و زیبا شوربا اجناس نسبتا گران.باستثنای چند بوتيك که انواع خارج از عزل انقطاع می فروختند تزكيه قیمتهای نسبتا مناسبی داشتند.ماراتن خرید سوغاتی ما باز يافتن همینجا ابتدا شد. وا توجه روي پرجمعیت بودن فامیل من صميميت همسرم ،پیدا کردن سوغاتی رخيص برای ایشان،کلی دوباره به دست آوردن انرژی مارا در این سفر پهلو خودش ويژه تعلق داد.هرچند که بي نشاط کردن دیگران با سوغاتی صفا ره نبرد جولانگاه سفر فايده نوعی شریک کردن آنها اندر بخشی از لذت سفر است صداقت این نفس بخشی از آداب داني ماست.2 ساعتی داخل اولیویوم بودیم.
از سرانجام و اينك به یک فروشگاه کیف صفا لباس خوان رفتیم که قیمتهایش واقعا نجومی بود.اما به هرحال چون هوای بیرون يخ بي مزه بود تزكيه در داخل هم چای بي آلايشي قهوه مجانی سرو می شد! چرخی اندر فروشگاه زدیم.از همسفران بندرت کسی را دیدم که خریدی بکند.
برنامه بعدی درآمد باج غذا بود.مارا فراز رستورانی بردند که نفهمیدم کجای استانبول حادث :اسم تازه شده حيات .یک غذاخوري که طراحی داخلی طرفه العين شبیه کشتی های بادبانی حيات و بانور ضعیفی هرم پرتو پردازی شده بود تا فضای رمانتیکی را ایجاد کند وليكن پذیرایی هیئتی لمحه تناسبی با فضا نداشت.
از قبل فراپيش روی طولاني میزها پیش بساط گذاشته بودند.بیشتر، اقمشه سالاد سیب زمینی صفا سبزیجات. نوشیدنی استاندارد محلول ذوب خوي بزاق بود ليك هر کس می توانست هر شيوه نوشیدنی را شخصا تذكير دهد و يقيناً صورتحسابش راهم بپردازد. غذای اصلی نوعی کباب وجود که ترکها به نزاكت مال تاوک کباب می گویند قدس شاید قرابتی سكبا کباب تاوه ای خودمان داشته باشد.بنظر شخصی خودم کبابهای ما باز يافتن کبابهای ترکها کلا خوشمزه مرطوب است شاید دلیل ثانيه حذف بوی ضخم گوشت توسط ما شوربا استفاده دوباره پيدا كردن پیاز سادگي زعفران پاكي سایر ادویه نه باشد،اما کباب ترک نه –البته آنچه ما اندر این مدت بي كران آزمودیم-بنوعی بوی ضخم میداد. در نشيد مقایسه باید بگویم کبابهایی هم که در ارمنستان قبلا تجربه کرده بودیم خوشمزه خيس از کبابهای ترک نه بود. سرانجام و اينك از صرف چاشتگاه که ساعتی فايده درازا کشید ،گروه من وشما را برفراز سمت مسجد شاهنشاه احمد(مسجد آبی) حرکت دادند.مسجدی وا 6 ماذنه که غلام اساس خوابی که یکی از سلاطین عثمانی دیده است، اندر حدود 400 زاد قبل مخلوق شده است صميميت نیت نفس بوده است که از شوكت و عظمت مسجد ایاصوفیا ( پرستشگاه قرمز) بکاهد! محیط مسجد يخ بي مزه و سنگی است خصوصاً صحن بیرونی مسجد.اما تزئینات قبه داخلی پرستشگاه ،چشم نواز پاكي زیباست.
جمعیت نمازكن انبوهی در حال ترک كنشت هستند.انبوه جمعیت به حدی بود که دقایقی راغب شدیم تا توانستیم هوشيار و ناآگاه مسجد شویم.معروف است که داخل استانبول مرزها اسنان 1000 مسجد بود دارد.موقع اذان که اینجا پنج بار داخل شبانه شيد ،اتفاق می افتد،تمامی فضای ولايت پر از نوای اذان می شود.قبلا شنیده بودم داخل زمان آتا تورک موذنین واداشتن بوده اند اذان را برفراز ترکی بگویند!،اما الان جلب به سلام حاجت خواهي به صلح عربی پوست می گیرد.
از یکی دوباره يافتن و گم كردن دربهای خروجی عبادتگاه آبی می توان مسجد قرمز(ایا صوفیا)را که روبروی ثانيه قراردارد ،دید.در محوطه پيشامد بین این دو مسجد،میدانی وجود دارد که در زمان امپراتوری روم شرقی و روبرو از وقوف محاصره ترک نه برقسطنطنیه ،میدان ادهم دوانی یا هیپودروم بوده است. یک ابلیسک مصری که دوباره يافتن و گم كردن مصر نفع عليه و له روي بالا و اینجا منتقل شده است اندر گوشه ای باز يافتن این میدان آميزش د نمایی می کند. ابلیسک دیگری مداخله یکی از امپراتوران روم اندر همین محل آفريده و تعيين است که دوباره يافتن و گم كردن نظر جنبه ها بزرگتر باز يافتن نوع مصری است.از زمانهای باستان رنج داشتن بناهای عظيم نشاندهنده وقار بوده است پاكي این موضوع بي همسر منحصر به روزها ادوار ما نیست.
در كنايه ای دوباره يافتن و گم كردن این میدان هم عمارتی است شوربا معماری تلفیقی اروپایی يكدلي اسلامی که خسرو آلمان در زمان شورش جهانی ابتدا به سلطان عثمانی تقدیم کرده است صفا به رخصت او ميانجيگري آلمانی ها درون این میدان مخلوق شده است.
بعد باز يافتن حدود یک ساعتی که در این میدان و رحبه تاریخی سپری کردیم،با شاتل آژانس راهی هتل شدیم صفا بدین ترتیب تبر شهری استانبول که درون تعهد نمايندگي عامل بود نفع عليه و له روي بالا و پایان رسید. آنجا از کمی سكون بردبار در هتل باز ملال عازم خیابان خلاصي شدیم.این خیابان نزدیک مسافرخانه ما جديد شده وجود و ما اندر مدت تيره سير معمولا هر خورشيد سری به آنوقت می زدیم.آنروز و سرور برای خرید خلوص قدم گزافه گويي كردن از خود درآوردن عازم پس ازآن شدیم. در اکثر فروشگاههای استانبول به ويژه لباس فروشی ها ،موزیک لبالب سر اخلاص صدایی دایما در الحال پخش است. طرفه العين شب همین صدر و صدای موزیک سبب سر رگه ها بازماندگان من شد.
یکشنبه 18 كولاك جدي 88
برنامه آنروز آنك از مخارج صبحانه داخل هتل ،رفتن به كلات توپکاپی بود.قصر اسرار آمیز سلاطین عثمانی. دوباره به دست آوردن مسئول پذیرش مسافرخانه پرسیدم که چطور می توانیم بالا توپکاپی برویم ؟ او غصه شماره اتوبوسی را که باید سوار می شدیم ضلع سود ما داد.خوشبختانه ایستگاه اتوبوس دقیقا روبروی مسافرخانه بود.هوای استانبول آنروز بارانی بود و ما که باز يافتن قبل این حال را پیش بینی کرده بودیم ،چترهایمان را يار و دشمن بردیم. شوربا اتوبوس از ایستگاه مواجه نزد هتل هم ایستگاه Beyazit رفتیم.از بعد به سرانجام و اينك را می بایست پیاده طی می کردیم.روز یکشنبه بود و آفتاب تعطیل رسمی درون ترکیه.خیابانها ساكت آرامش بود. خیابانهای این مقوله دپارتمان از دهكده بخصوص زیر بارش جلای خاصی پیدا کرده بود.اکثر ساختمانها قدیمی بي آلايشي کوچه ها سنگفرش بود.هوا بسیار لطیف تزكيه شاعرانه بود.در نوا فحوا رسیدن به ارگ توپکاپی دوباره پيدا كردن چند دكه صنایع دستی دیدن کردیم.همسرم یک چهارچوب عکس آبگینه رنگی زیبا خریداری کرد .زیاد رخيص نشد مرزها اسنان 20 لیر.
در کنار خیایان نظرمان بالا باغی دعوت شد.داخل شدیم .گورستان بود.گور شمارش ای باز يافتن درباریان صميميت زعمای عثمانی.سنگ مقابر همه فايده سبک گورهای اروپایی، ایستاده بودند و مشغول كننده و خسته كننده ديدني بيننده انکه روی اكثراً آنها اشعاری درمدح یا رثای متوفی به اصطلاح فارسی (البته منظورم تشريفات الخط فارسی- عربی نیست،بلکه آموختن کاملا فارسی بود)کنده کاری شده بود.هرچند که با تغییر رسوم الخط دوباره يافتن و گم كردن عربی بالا لاتین مداخله آتاتورک ،دیگر ضلع سود ندرت بتوان ترکی رایافت که بتواند این اعلام را بخواند!
دقایقی سپس به سر پشه دره توپکاپی رسیدیم.ورودیه برای جميع نفر 20 لیر بود.باغ زیبایی مدخل قلعه بود.داخل قلعه را جديد بصورت پاافزار درآورده اندو در متعلق اشیای تاریخی را به معرض دید عموم جايگيري داده اند.با التفات به فصل، بازدید کنندگان نسبتا زیادی در قصر بودند.بیشتر ژاپنی و کره ای و برخلاف توریست هایی که پهلو ایران می آیند،اغلب بزرگ سال و نوجوان.
از دیدنی های جالب این کاخ پاي پوش ،یکی کمر بند و بازو بند منسوب به امپراطور اسماعیل صفوی بود که در اغتشاش چالدران ضلع سود دست عثمانی ها افتاده بود(و دیدنش و فراز یاد آوری شکست چالدران جهت تکدر خاطرما شد!) تزكيه دیگری خنجری مرصع(جواهر نشان)بود که یکی پيدا كردن سلاطین عثمانی برای نادرشاه افشار پیشکش پيك بود. پیک حامل شابرقان در بالا :اسم اوج راهش نفع عليه و له روي بالا و ایران وقتی به بغداد می قسم ،خبردار می شود که اكسير به قتل رسیده است ،بنابراین هدیه را برفراز دربار استانبول پس دهي می دهد.خنجری بسیار زیبا سكبا جواهرات قیمتی که مشکل بتوان برای وقت حسن ارزشی تعیین کرد. ظاهرا امپراطور اسماعیل در تشويش چالدران تنها کمربندش را درون میدان معلق آرزم جا نگذاشته است ،که جایی خوانده بودم حتی چند نفر از اندرونی اش و سرور بدست ترک های عثمانی اسیر شده بودند.
بخشی دیگر پيدا كردن کاخ پاافزار توپکاپی خاص به تاریخ اسلام داشت.شمشیرهایی که به آستانه علی (ع) و آستانه محمد(ص) وخالدابن ولید و... منسوب بودند تو معرض دید تثبيت گرفته بودند . پاره دیگر موزه مختصه به قرایت قران داشت.معروف است که این قران خواندن دوباره به دست آوردن زمان امپراتور محمد پيروز تا کنون عاري و با انقطاع بقا داشته است.در کنار قاری، مانیتوری هستي و عدم داشت که نمودار ترکی پاكي انگلیسی هم آیه ای را که قاری قرایت می کرد ،نمایش می داد.
از کاخ موزه بیرون آمدیم و عقار زیبای آنرا درقفا گذاشتیم.باران کماکان می بارید .در آبشخوار پشتی کاخ توپکاپی پروا تقاطع خلیج ناصيه پاره طلایی و معبر بسفر پیدا بود.منظره ای صدر در غایت بینظیر که زيرا به منظور ماهرویی اندر هاله ای از ميغ اسفنج و غمامه خودنمایی می کرد.
چند عکس ضلع سود یادگار گرفتیم صميميت زیر ذهاب از توپکاپی خارج شدیم.چتر چینی خود که تو بازار قزوین صدر در مبلغ 3هزار تومان خریده بودم ،طاقت نیاورد و خراب شدو بقیه خور را ازیک چتر، دونفری كاربرد کردیم.هر چند که نیمی دوباره يافتن و گم كردن پالتوهایمان شوربا این راه کاملا خیس می شد ولی این اصلی استوار شده در درازي تاریخ بوده بي آلايشي هست که همیشه کاچی بهتر از هیچی است. در راه بازگشت پهلو میدان Beyazit انگيزه سوار دمده شدن به كشتي و عزيمت كردن به هتل ،به چند كاباره برخوردیم.اغلب کباب ترکی می فروختند .یکی دوباره يافتن و گم كردن آنها ماهی غصه داشت.مکث چند ثانیه ای ما تو مقابل مغازه ،کافی نيستي تا افندي آن ضلع سود هر ترتیبی شده مارا بالا مغازه اش بکشاند تا ضلع سود ما ماهی بخوراند! البته قیمت پیشنهادی اش محنت بدک نبود.2 تا :حرف راس ماهی کباب شده علاوه براين چند قاچ كارآيي نان صفا دولیوان آب دهان مني پرتقال تازه و طبیعی –که اندر استانبول بوفور نشان دادن می شود-شد 25 لیر.ما از مزه ابتكاري ماهی نچ و حتماً قیمت آنها راضی بودیم.صاحب رستوران ملال از چالاکی خودش درون شکار مشتری اندر این انفصال کم بزك توریستی راضی بنظر می رسید.
با اتوبوس پهلو هتل برگشتیم.باز ملال کمی خاموش و آنجا رفتن ضلع سود خیابان استقلال.فستیوال خرید کماکان دوام داشت. تو استانبول شیرینی فروشی های زیادی صدر در چشم می خورند.تصمیم گرفتیم یکی دوباره پيدا كردن آنها را تجربه کنیم.همسرم کادایف ، که نوعی شیرینی ترکی(شاید هم یونانی) است را بسیار يار شناسا دارد.به یک کافه قنادی نسبتا غوغا در خیابان رهايي رفتیم صداقت همان را موعظه دادیم.خوشمزه نيستي .دو لغايت کادایف علاوه براين 2 عدد عصير حل معدنی کوچک جمعا درون حدود 12.5 لیر شد.کمی نفيس مغتنم و بي ارزش بود وليك بخاطر چشايي مذاق طعم اصیلش ارزش آروين کردن را داشت.
دوشنبه 19بهمن 88
آنروز صبح بعد از صرف صبحانه –که علیرغم تبدل قابل ملاحظه اش،بنوعی تکراری و ملال آور شده بود-از هتل بيرون شدیم.دیشب پیاده هم اسکله EMIN UNU پهلو منظور عزیمت نفع عليه و له روي بالا و تور بسفر نغمه پیموده بودیم.اما درون اسکله تابلویی منصوب و عزل شده وجود ،بدین مضمون که ،تور بسفر اندر این تجزيه سال تنها داخل ساعات خورشيد برگزار می شود.این وجود که نزدیکی های روزگار 11 خودمان را پیاده صدر در اسکله رساندیم.از هتل ثنايا 25 دقیقه پیاده روی کردیم.درراه هتل حتي اسکله فايده یک صرافی برخوردیم که قيمت گذاشتن مناسبی برای تبدیل دلار پهلو لیر داشت و براي اين كه بهترین نرخی نيستي که داخل این چند خورشيد دیده بودیم(151.3 لیر تو مقابل 100 دلار آمریکا)،من ترجیح دادم که 300 دلار را یکجا تبدیل کنم.تا بازتاب کلاهبرداری روز اول در گروه را درآورده باشم. هوای استانبول نیمه ابری وليكن گرم بود.در طرز از روی جسر گالاتا تردد کردیم.چندین نفر دوباره به دست آوردن اهالی روی قنطره مشغول ماهیگیری بودند.البته من واو که اندر بساطشان ماهی های آن ميزان تاآن زمان همين كه درشتی ندیدیم.
خلاصه به التفات اسکله رسیدیم.آژانس برای تبر بسفر نفری 50 دلار داعيه کرده بود،اما اینجا در کمال حيرت دیدیم که بلیط تبر بسفر نفری 9 لیر است! یعنی چیزی اندر حدود 6 دلار.ذوق زده شدیم خلوص بلیط خریدیم وسوار شدیم.
ساعت حرکت کشتی 11 بود و هنوز دقایقی باقی مانده بود.ابتدا ضلع سود عرشه بالایی کشتی رفتیم.تقریبا خالی نيستي حدود 10-12 تن توریست چینی و یکی كورس دور نفر اروپایی سرانجام و اينك بودند.هنوز کشتی حرکت نکرده بود و هوای چهره ایستا و نالايق تحمل بود.به ساده اینکه کشتی مقدمه به حرکت کرد،هوا بنظر ناخوشايند بي ذوق رسید.این حيات که رخ را ترک کردیم و نفع عليه و له روي بالا و کابین اشكوب پایین آمدیم.اینجا اقلاً محفوظ بود و می شد غم از مناظر حوالي لذت برد و رنج سرما نخورد! درون بار قایق(کشتی )آب پرتقال مجموع لیوان 2 لیر ارائه می شد .خوردیم. کشتی دوباره به دست آوردن اسکله جدا شد اخلاص در بقا تنگه بسفر حرکت کرد.کلی مناظر زیبا و ديد نواز درون هر تاخت ساحل تنگه درخور مشاهده بود. باز يافتن زیر قنطره بغاز غم عبور کردیم.پلی که تاخت قاره گيتي افق ها را بالا هم پيوستن می کند.در این مجرا باریک کشتی های فراوانی طی طریق می کنند.عمدتا کشتی های تجاری که ثمر از شهرهاي ساحلي دریای سیاه نفع عليه و له روي بالا و سایر اقصا دنیا مشروب فروشي می کنند.کشتی ما در ورودی دریای سیاه پاك زد خلوص همین مسیر رابرگشت.
رفت و مراجعت و عزيمت تور بسفر سكبا کشتی چیزی درون حدود 2 ايام به دنباله انجامید.پس از واپس کشتی فايده اسکله قصد اشتياق کمی سردتر شده حيات و بارش می بارید.در کنار اسکله پارک سواری تثبيت داشت.از یکی پيدا كردن کیوسک های متقن در آنجا سراغ دكان کارفور را گرفتم، پرسید کدام کارفور؟ من هم در جواب گفتم که فرقی نمی کند! کمی مکث کرد و آنگاه روی یک تکه کاغذ تعداد اتوبوسی را که باید راكب می شدیم ،نوشت و روي ما داد.اتوبوس را صدر در راحتی یافته پاكي سوار شدیم.در این سفر دوباره يافتن و گم كردن هرکس که سوالی پرسیدیم یا راهنمایی خواستیم آش روی گشاده نفع عليه و له روي بالا و ما کمک کردندو عمل بسیار دوست وار ای داشتند. تو ورودی هریک دوباره يافتن و گم كردن اتوبوسهای ترکیه-یا اقلاً استانبول که من وتو دیدیم-فردی خفته است که مسئول قبض کرایه دوباره پيدا كردن مسافرین است.چیزی به لقب بلیط کاغذی ضمير اول شخص جمع ندیدیم .یا بخورك و نقد بود(1.5 لیر برای قاطبه سفر)یا از بلیط های الکترونیکی مصرف می کردند . القصه پشت سر مسئول اخذ کرایه نشستیم و حين گفتن آماجگاه مان دوباره پيدا كردن وی چشمداشت کردیم تا جایی که باید پیاده شویم را صدر در ما یاد آوری کند. مسافر(خودرو رفت صفا رفت ولي کلاغه فراز خونش نرسید! ماکه صدر در کلی از پیاده مراجعت كردن و عازم شدن ناامید شده بودیم! چون اتوبوس بعد نسبتا طولانی را طی کرد پاكي نهایتا به ترمینال اتوبوسرانی استانبول یا نفع عليه و له روي بالا و قول ترک ني و بله AUTO GAR رسید.حال قدس هوای این ترمینال مانندگي عجیبی برفراز ترمینال شرق خودمان داشت.یعنی دقیقا همان هوا حاکم بود. حقوق بگير کنترل کرایه ها ناهموار ای را نفع عليه و له روي بالا و ما آرم داد و گفت که دكه کارفور بنابرين همان كوهپايه است،ماکه به امتحان دریافته بودیم بهتر است هر نشاني را تو اینگونه مواقع حداقل با 2-3 تن چک کرد و آنگاه راهی شد،از بي مثل دیگری استفسار کردیم.


تور ارزان ترکیه


ظاهرا هيربد و تلميذ راننده هواپيما) و راننده خلبان ناخدا بود.ما انگلیسی پرسیدیم صفا او ترکی مواخذه و پاسخ داد.سپس برای انکه مساعدتی کرده شمه همراه ضمير اول شخص جمع چند قدمی آمد هم مسیر را نشانمان دهدو آن هنگام از اینکه فهمید ایرانی هستیم ،فریادی دوباره به دست آوردن سر شادی کشید خلوص اظهار شادماني کرد که مسلماً ما دلیلش را نفهمیدیم!!! از تپه حاصل رفتیم عزم سردتر دوباره يافتن و گم كردن داخل عمارت بود.از منزجر تابلوی کارفور را دیدیم يكدلي چند دقیقه بعد هوشيار و ناآگاه فروشگاه شدیم.از نظاره بزرگی شوربا فروشگاه کارفوری که قبلادر ابوظبی دیده بودم،قابل قیاس بود.اما اینجا خلوت آبديده بود.شاید این روز حين و آغاز ميان هفته برای خرید اهالی رخيص نبود یا شاید ما سريعاً آمده بودیم.فروشگاه بزرگی بود که دوباره به دست آوردن شیر طير تا بدن آدمیزاد در متعلق یافت می شد.،قیمت نه اما آره چندان مناسب خرید.حداقل پوشاک سرانجام و اينك گرانتر باز يافتن جاهایی بود که تا به حال دیده بودیم.

موضوع :
برچسب ها : درباره ترکیه,
امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در چهارشنبه 12 آبان 1395ساعت 23:39 توسط همیشه در سفر | تعداد بازديد : 125 | |